سرگذشت ام گرچه از تکرار رسوایی پُر است
سینه ی من هم چنان از شور شیدایی پُر است
عصر دلتنگی است... گول این هیاهو را نخور
ازدحام شهر از انبوه تنهایی پر است!
برگی از شاخه به خاک افتاد، می بینی رفیق!؟
فصل پاییز از تصاویر تماشایی پر است
عشقِ تو در سینه ی من؟!... ادعای مشکلی ست
برکه ای کوچک که از امواج دریایی پر است!...
دست خالی مانده ام هرچند در شامِ فراق...
سینه ام از شوقِ آن صبحی که می آیی، پُر است...

دکلمه باصدای خودم
نظرات شما عزیزان:
|